شبی از سوز گفتم قلم را ، بیا بنویس غم های دلم را ، قلم گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این بار غم را .
شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت ، به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت ، بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید ، بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت .
وقتی کسی به دل نشست ، نشستنش مقدس است ، حتی اگر نبینمش ، همین برای من بس است .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.